صفحه ها
دسته
وبلاگ هاي مذهبي
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 717272
تعداد نوشته ها : 402
تعداد نظرات : 50
Rss
طراح قالب
GraphistThem253

 دعای امام مهدی(ع) برای شیعیان

یکی از کاربران پایگاه خبری "شیعه آنلاین" این مطلب را برای ما ارسال کرد که انتشار آن مفید به نظر می‌رسد: می‌توان گفت سرچشمه شفاعت ائمه اطهار(ع) از گناه کاران، مردم دوستی آن بزرگواران بوده است و شاید به همین علت، خداوند اجازه ی شفاعت در قیامت را به آنان داده است.


حضرت مهدی (عجّل اﷲ تعالی فرجه الشّریف) در نیایشی می فرماید: پروردگارا ! شیعیان ما از پرتو نور وجود ما و باقی مانده ی سرشت ما خلق شده اند؛ اما همین شیعیان به خاطر مغرور شدن به دوستی با ما و داشتن ولایت و «از روی بی توجهی» گرفتار گناهان بسیاری گشته اند.


حال اگر گناهانی که آنان انجام داده اند، جزء گناهانی است که بین تو و آنها باید حل شود، پس به خاطر ما آنها را ببخش و ما هم از آنها راضی هستیم و امّا اگر گناهانی که انجام داده اند، «حقّ النّاس و» جزء گناهانی است که بین خودشان است «و باید حق دیگران پرداخت شود» برای پرداخت بدهی آنان، از خمسی که در اموال برای ما مقرّر کردی، به عنوان تقاصّ و تاوان بدهی آنان برداشت کن و به طلب کاران آنها بده و آن شیعیان را وارد بهشت کن و از آتش جهنم دور ساز و آنها را با دشمنان ما که گرفتار غضب تو هستند، در یک مکان قرار نده.


برگرفته از کتاب فرهنگ سخنان حضرت مهدی (عجّل اﷲ تعالی فرجه الشّریف)، تألیف محمد دشتی «به همره جمعی از محققین»، انتشارات امیرالمؤمنین علیه السلام، 1384، 398 صفحه.

شیعه آنلاین

خودی و غیر خودی از دیدگاه امام مهدی(ع)

یکی از کاربران پایگاه خبری "شیعه آنلاین" این مطلب را برای ما ارسال کرد که انتشار آن مفید به نظر می‌رسد: معیار در خودی و غیرخودی، براساس ایمان، اعتقاد و موضع گیری، سنجیده شده است و به همین دلیل، خویشاوندی هیچ تأثیری در خودی و غیرخودی بودن ندارد.


محمد بن یعقوب کلینی از اسحاق بن یعقوب نقل کرده است که گفت: تعدادی از مسائل و مشکلات را نوشتم و از محمد بن عثمان عمری خواستم آنها را به حضرت مهدی (عج) برساند و جواب آنها را دریافت کند.


و چنین کرد و نامه ای با دست خطّ آن حضرت برایم رسید که در آن نوشته بود: «در جواب پرسش تو که خداوند راهنمایت باشد و تو را بر دین خویش ثابت قدم نگه دارد و تو را از شرّ آن دسته از بستگان و پسر عموهایم که مرا انکار کرده اند، نگه دارد، باید به تو بگویم این را بدان، که خداوند با هیچ کس خویشاوندی و فامیلی ندارد. هرکس مرا انکار کند از ما نیست و مسیرش، مسیر پسر نوح است».


برگرفته از کتاب فرهنگ سخنان حضرت مهدی (عجّل اﷲ تعالی فرجه الشّریف)، تألیف محمد دشتی «به همره جمعی از محققین»، انتشارات امیرالمؤمنین علیه السلام، 1384، 398 صفحه.
شیعه آنلاین

 عجم در خدمت دین
در روایت دیگری نیز در همین زمینه از رسول خدا(ص) چنین روایت شده است که آن حضرت فرمود:  «نزدیک است که عجم در میان شما فراوان گردد و خدا آنها را چون شیری پر جرئت کند که فرار نکنند و در صحنة نبرد با شما پیکار کنند و غنیمت شما را بخورند».

 
دربارة حوادث مربوط به آخرالزّمان، روایاتی از ائمة طاهرین(ع) بازگو شده است که ممکن است بتوان آنها را با حرکت اسلامی و انقلاب عظیم ایرانیان و مبارزة آنها با اعراب در پیشاپیش ظهور حضرت ولی عصر(ع) تطبیق نمود. در زیر به چند نمونه از این روایات اشاره می‌کنیم:

1. مرحوم سید بن طاووس(ره) در کتاب «الملاحم و الفتن» پیرامون مبارزة عجم با عرب در حدیث مختصری از رسول خدا(ص) چنین می‌نویسد:

«امر به معروف و نهی از منکر کنید و گرنه خداوند عجم را بر شما مسلط خواهند نمود که گردن شما را بزنند و غنائم شما را بخورند، و چون شیری پر جرئت (در مقابل شما بایستند) و هرگز از معرکه نگریزند).1

2. در روایت دیگری نیز در همین زمینه از رسول خدا(ص) چنین روایت شده است که آن حضرت فرمود:
«نزدیک است که عجم در میان شما فراوان گردد و خدا آنها را چون شیری پر جرئت کند که فرار نکنند و در صحنة نبرد با شما پیکار کنند و غنیمت شما را بخورند».2

3. ابونضره، روایت کرده است که ما نزد صحابی معروف و جلیل‌القدر، جابر بن عبدالله انصاری بودیم که گفت: روزی خواهد آمد که پول و طعامی به اهل عراق نرسد، گفتیم از چه ناحیه؟ گفت از ناحیة عجم، زیرا آنها جلوگیری می‌کنند. سپس گفت: روزی بیاید که پول و طعامی به اهل شام نرسد، پرسیدیم از چه ناحیه؟ گفت: از ناحیه روم، زیرا رومیان جلوگیری می‌کنند، آنگاه مدتی ساکت شد و سپس به گفتار خود ادامه داد و گفت: پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «در آخرالزمان میان من خلیفه‌ای (یعنی حضرت صاحب الامر(ع)) خواهند بود که چندان مال به مردم بخشش کند که از حساب شماره بیرون باشد).3

4. از کتاب «مشیخه» نوشتة: حسن بن محبوب روایت شده است که علی(ع) خطبه‌ای ایراد نمود و در آخر آن خطبه جنین فرمود: «رسول خدا(ص) از من عهد و پیمان گرفت و به من فرمود: یا علی! تو در آینده با گروه یاغی (معاویه و یارانش) و با گروه پیمان شکن (اصحاب جمل) و با گروه خوارج (نهروان) نبرد خواهی کرد». سپس فرمود: «ای جمعیّت عرب آگاه باشید و بدانید که قوم عجم (ایرانیان) در آینده در میان شما فراوان خواهند شد و شما از آنها برده و اسیر خواهید گرفت و با ایشان روابط ازدواج و زناشویی برقرار خواهید نمود و از آنها صاحب فرزند و اولاد خواهید شد، تا جایی که وقتی در میان شما فراوان شدند ناگهان به شما برگردند، و چون شیران پر دل مردانه حمله افکنند، به گونه‌ای هیچ چیز را باقی نگذارند.

پس بدانید که عجم‌ها در آینده گردنتان را خواهند زد و غنائمی را که خداوند به شما ارزانی داشت است خواهند خورد، و زمین‌ها و باغستان‌های شما را مالک خواهند گشت و لکن... این پیشامد صورت نخواهد گرفت مگر آن موقعی که شما دینتان را تغییر دهید، و فساد و تباهی از وجود شما سرچشمه بگیرد و شما پیشوایان را سبک بشمارید، و به آنان استخفاف ورزید و دانشمندان از اهل بیت پیغمبر را خوار و ذلیل بدانید. پس (در آن موقع) بچشید آنچه را که خودتان سبب آن گشته‌اید که خدا هرگز به بندگانش ستم روا نمی‌دارد.

5. در ضمن خطبة مفصلی که به نام «البیان» در کتاب «الزام الناصب» پیرامون جنگ عرب با ایرانیان از امیرالمومنین(ع) نقل شده، چنین آمده است: «هان! ای وای بر بغداد از ری (یعنی: از مردم ایران)، از مرگ، کشتار و ترسی که شامل اهل بغداد می‌شود زمانی که در میان آنها شمشیر گذارده شود. (یعنی: بین دو کشور جنگ واقع شود) پس آنچه خدا بخواهد کشته خواهند شد، وعلامت آن این است که سلطه و قدرت سلطان روم (که ظاهراً منظور از آن مسیحیت، یا یهود است) تضعیف گردد، و عرب بر عجم مسلط شود، و مردم همچون مورچگانی که به این سو و آن سو می‌روند، بر اثر فتنه‌ها به جنبش درآیند، یا دچار فتنه و آشوب گردند، پس در آن هنگام مردم (عجم) علیه عرب، قیام می‌کنند و بصره را مالک می‌شوند.

ماهنامه موعود شماره 104

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص 38، باب 46.
2. همان، ص 15، باب 56.
3. بحارالأنوار، ج 51، ص 92؛ کشف الغمّـ↨، ج 2، ص 482؛ بشار↕ الاسلام، ص 292.
4. الملاحم و الفتن، ص 183.
5. الزام الناصب، ج 2، ص 190.
يکشنبه بیست و ششم 7 1388

شخص عطّاری از اهل بصره می‌گوید: روزی در مغازة عطّاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکّان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره‌هایشان دقّت کردم، متوجّه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم، ولی جوابی ندادند.


من اصرار می‌کردم، ولی جوابی نمی‌دادند.

به هر حال من التماس نمودم، تا آنکه آنها را به رسول مختار(ص) و آل اطهار آن حضرت قسم دادم.

مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ما از ملازمان درگاه حضرت حجّت(ع) هستیم.

یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است، لذا حضرت ما را مأمور فرموده‌اند که سدر و کافورش را از تو بخریم.

همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرّع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید.

گفتند: این کار بسته به اجازة آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده‌اند، جرئت این جسارت را نداریم.

گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می‌شوم وگرنه از همان جا برمی‌گردم و در این صورت، همین که درخواست مرا اجابت کرده‌اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد، ولی باز هم امتناع کردند.

بالاخره وقتی تضرّع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحّم نموده و منّت گذاشتند و قبول کردند.

من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکّان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آنکه به ساحل دریا رسیدیم.
آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند، ولی من ایستادم.

متوجّه من شدند و گفتند: نترس، خدا را به حقّ حضرت حجّت(ع) قسم بده که تو را حفظ کند.

بسم اللّه بگو و روانه شو.
این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حقّ حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ قسم دادم و برروی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آنکه به وسط دریا رسیدیم.

ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد.

اتّفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم.

وقتی باران را دیدم، به یاد صابون‌ها افتادم و خاطرم پریشان شد.

به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت، لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم، ولی با همة این احوال از همراهان دور می‌ماندم.

آنها وقتی متوجّه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدّداً خدای تعالی را به حضرت حجّت(ع) قسم بده.

من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حقّ حضرت حجّت(ع) قسم دادم و بر روی آب راهی شدم.

بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آنجا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم.

مقداری که رفتیم در دامنة بیابان، چادری به چشم می‌خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود.

همراهان گفتند: تمام مقصود، در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقّف کردیم.

یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم، ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی‌دیدم. حضرت فرمودند: «او را به جای خود برگردانید؛ زیرا او مردی است صابونی».

این جملة حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود، یعنی هنوز دل را از وابستگی‌های دنیوی خالی نکرده است تا محبّت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد.

این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آینة دل، به تیرگی‌های دنیوی آلوده است، چهرة محبوب در آن منعکس نمی‌شود و صورتی مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد.1
ماهنامه موعود شماره 103
پی‌نوشت:
1. العبقری الحسان، ج 2، ص 134، س 42.

عنوان مقاله :مهدویت و عدل الهی

 

نویسنده :آیت الله جوادی آملی

عنوان مقاله : اشاره‌:

وقتی قرآن کریم از امامت سخن به میان می‌آورد آن عنصر محوری امامت را تذکر می‌دهد. می‌فرماید: لاینال عهدی الظالمین؛ یعنی امامت عهد خداست و این عهد باید به افراد شایسته برسد، به ظالم نمی‌رسد و اما آنچه که عنصر محوری امامت و رهبری است جریان عدل است و چون وجود مبارک حضرت ولی عصر، امام و خلیفة خدا است به او هم اگر سمتی بدهد لاینال عهده الظالمین.

چون ممکن نیست عهد خدا به عادل برسد، ولی عهد عادل به ظالم برسد، وجود مبارک حضرت ولی عصر(عج) مثل اعلای عدل و احسان است و یقیناً مشمول فیض خاص خدا است.

آیه دارد که وجود مبارک ابراهیم درخواست کرد که امامت را به ذریه من هم عطا کنی و حضرت مطلبی فرمودند که شرحش این است:

ذریة تو عادل و فاسق هستند و آنها که ظالم هستند، امامت به آنها نمی‌رسد و وجود مبارک حضرت ولی عصر هم از ذریة ابراهیم خلیل است و هم اهل عدل و احسان است. پس مشمول آیه و اطلاق آیه است و از نظر آیه هم آن حضرت به امامت الهی بار یافته است.

مهم‌ترین کاری که امام انجام می‌دهد عدل است و این عدل یک مثلث میمونی دارد

1. قانون عدل 2. حاکم عادل 3. جامعه عدالت‌خواه. وظیفة ما ارتباط با حضرت است و ترویج فرهنگ انتظار و آن آماده کردن مردم برای عدالت خواهی و ترویج آن.

من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیةً. مرگ محصول زندگی است و اگر موت، موت جاهلی است، چون حیات حیات جاهلی است و کسی که با امام زمان رابطه ندارد و او را نمی‌شناسد مرده است و کسی که رابطه دارد زنده است.

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسلام علی جمیع الأنبیاء و المرسلین، سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد و أهل بیته الاطیبین الأنجبین، سیّما بقیّةالله فی العالمین. بهم تولّی و من أعدائهم نتبرّءُ إلی الله.

مقدم شما فضلا و محقّقان رشتة شریف((تخصصی مهدویّت))، علیه آلاف التحیّة والثناء، را گرامی می‌دارم. دوستان دیگری هم که در این محفل حضور دارند، جزو مشتاقان و دل‌باختگان آن حضرت‌اند. نام مبارک آن حضرت، برای همة ما برکت است.

گزارش کوتاهی که ارائه فرمودند، امید بخش بود.

خدماتی که تا کنون مؤسّسة شریف شما ارائه کرده است، مقبول ذات اَقدس اله باشد.

توفیق ارائة خدمات برتر و بهتر را برای همة شما بزرگواران، از ذات اقدس اله، مسئلت می‌کنیم.

پیشنهاد داده شد که جریان مهدویّت و عدل الهی مطرح بشود. برنامة رسمی آن ذات مقدّس، اجرای عدل الهی است. اگر جهان، تشنة ظهور و حضور آن حضرت است، برای آن است که تشنة ظهور و حضور آن حضرت است، برای آن است که تشنة عدل آن حضرت است و اگر انقلاب اسلامی، برکتی دارد، محصول عدل خواهی آن ذات مقدّس است.

نخستین مطلب،‌ آن است که وقتی قرآن کریم از امامت سخن به میان می‌آورد، عنصرِ محوریِ امامت را تذکّر می‌دهد. می‌فرماید: لاینال عهدی الظالمین؛ یعنی, ((امامت))، عهد خدا است و این عهد باید به افراد شایسته برسد و به ظالم نمی‌رسد. خوب، به جاهل هم نمی‌رسد، به فاسق هم نمی‌رسد، امّا آنچه که عنصر محوری امامت و رهبری است، جریان عدل است. فرمود: لاینال عهدی الظالمین

ظلم اعتقادی و اخلاقی هم مشمول همین عنوان است، لکن بارزترین مصداق ظلم، همان ظلم حقوقی است.

این، اصل اول بوده:

چون وجود مبارک حضرت ولی عصر، ارواحنافداه، امام و خلیفة خدا است، او هم اگر بخواهد سمتی بدهد، کسی را نصب کند، ابلاغی بدهد، شأنی به کسی واگذار بکند،لاینال عهدی الظالمین؛ چون ممکن نیست عهد خدا به عادل برسد، ولی عهد عادل به ظالم برسد. بنابراین، کسی نیابت عام یا خاص از وجود مبارک ولی عصر، أرواحنا فداه، را بر عهده خواهد داشت که عهد آن حضرت به او رسیده باشد: ولاینال عهدهُ الظالمین.

جریان نصرت، سربازی، تخصّص هم همین حکم را دارد. اگر کسی خواست شاگرد آن حضرت باشد، پژوهشگر و محقّق دربارة آن حضرت باشد، دربارة او سخنی گفته باشد، گفتاری ارایه کرده باشد، مقال یا مقالتی را نشان داده باشد، همة اینها فیوضات خاصّ آن حضرت است. باز هم لاینال فیضه الظالمین. قهراً , وضع ما هم باید روشن بشود. این هم اصل دوم.

ما که در این رشته تلاش و کوشش می‌کنیم، به این امید که عهد او به ما برسد، که او هم به ما عنایتی بکند، این را می‌دانیم که آن حضرت به ظالم عنایتی ندارد؛ چون با همان دستی که عهد خدا را گرفته است، باید با همان دست، فیض الهی را به جامعه منتقل کند، به شاگردان منتقل کند، به عالمان منتقل کند؛ چه نیابت عام و چه نیابت خاص؛ چه رشتة تخصصّی، چه رشتة عمومی.

بالاخره اگر کسی بخواهد به وجود مبارک ولیّ عصر متصل بشود، باید بداند که لاینال عهده الظالمین. به دلیل این‌که لاینال عهدی الظالمین.

اصل سوم، آن است که وجود مبارک حضرت، گذشته از اینکه طبق روایات متواتر، از فرزندان ابراهیم خلیل است و خدای سبحان، به امامت فرزندان عادل آن حضرت بشارت داده است و فرمود: لاینال عهدی الظالمین وجود مبارک ولی عصر، ارواحنافداه، مَثَل اعلای عدل و احسان در جوامع انسانی نیز هست. لذا یقیناً مشمول فیض خاص خدا است و آیة لاینال عهدی الظالمین در حقّ او ثابت است. ـ چون آیه اشاره دارد به وجود مبارک ابراهیم، سلام الله علیه، درخواست کرد که امامت را به ذریّة من هم عطا کن، حضرت حق فرمود، ذریّة تو، گروهی عادل هستند و برخی فاسق و آنان که ظالم هستند، عهد امامت به ایشان نمی‌رسد و آنان که اهل احسان و عدل هستند، امامت به ایشان می‌رسد.

وجود مبارک ولی عصر، أرواحنافداه، نیز ذریّة ابراهیم خلیل است و از سوی دیگر اهل عدل و احسان است، پس مشمول آیه و اطلاق آیه است و از نظر آیه هم آن حضرت به امامت الهی بار یافته است.

مطلب بعدی آن است که مهم‌ترین کاری که امام انجام می‌دهد، عدل است. این عدل، یک مثلث مبارکی را می‌طلبد که دو بخش اساسی آن، بر عهدة آنان است و یک بخش اساسی آن هم بر عهدة ماست. جامعه‌ای عادل‌ می‌شود، حکومتی عادل می‌شود که قانون عدل باشد، رهبرش عادل باشد، امتش عدل‌خواه باشد. اگر قانون مشکل داشت یا مجری قانون مشکل داشت یا جامعه مشکلی داشت، حکومت عدل مستقر نمی‌شود. درحکومت اسلامی خاندان عصمت و طهارت، آن دو اصل محقّق بود؛ یعنی قانون الهی بر اساس عدل بود. ابداً در حرمِ امنِ این قانون، ظلمی راه پیدا نمی‌کرد؛ زیرا، ظلم باطل است و در حریم قرآن راه ندارد: لایأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه و لایظلم ربّک أحداً و... .

همچنین آنان عدل ممثّل هستند. پس هم قانون، قانون عدل است و هم رهبر، رهبر عادل. مشکل تنها از جامعه است.

وظیفة ما در ارتباط با آن حضرت، از همین نکته مشخص می‌شود و هم ترویج مکتب حضور و فرهنگ انتظار مشخص می‌شود. وظیفة ما به عنوان منتظران آن حضرت مشخص است. جامعه اگر عادل نباشد، عدل خواه نباشد، آن عدل علوی و مهدوی اجرا نخواهد شد.

وجود مبارک حضرت امیر، سلام‌الله‌علیه، قانونی داشت که عدل ممثّل الهی بود و خودش هم عدل ممثّل بود، لکن امّت او عدل‌خواه نبودند. آن طوری که در نهج‌البلاغه آمده است، حضرت در یکی از خطبه‌ها فرمود: لقد أصبحت الأمم تخاف ظلم رُعاتها و أصبحت أخاف ظُلمَ رعیّتی؛ یعنی فرق حکومت من با حکومت دیگران این است که دیگران وقتی شب را صبح می‌کردند، از ظلم زمامداران خود هراس‌ناک بودند، از ظلم راعیان در هراس بودند و من، از ظلم در هراس هستم.

اگر حاکم، در حدّ علی ابن ابی‌طالب هم باشد، ولی مردم همراهی نکنند، حکومت عدل محقّق نخواهد شد؛ برای اینکه یک مثلثی که دو ضلع دارد و یک ظلع ندارد، این دیگر مثلث نیست؛ عدل اسلامی، جامعة عادل و حکومت عادل؛ القانون العدل، الامام العدل، الامت العادلة.

خوب، اگر وجود مبارک حضرت امیر این‌طور بود که قانون عدلی داشت و حاکم عادلی بود، ولی جامعه ظلم‌زده بود، همان جنگ جمل و نهروان و صفّین است و شهادت و ترور و خونریزی.

شما از حضرت امیر، غیر از وجود مبارک پیامبر، بالاتر کسی را ندارید. خدای سبحان، همانند او را هم در غیر اهل بیت، نه قبلاً آفرید و نه بعداً می‌آفریند. این حرفی است که هم دشمنان به آن اعتراف کرده‌اند و هم دوستان.

بالأخره این پنج سال تقریبی، با سه تا جنگ تحمیلی و ترور ختم شد و حضرت هم فرمود: مشکل من قانون نیست، مشکل من شخص من نیست؛ مشکل من مردم من هستند. فرق من با همة مردم دنیا، در گذشته و حال و آینده، این است که آنان از حاکمان خود می‌ترسیدند و من از مردم می‌ترسم!

خوف، اینجا در قبال شجاعت نیست؛ بلکه خوف در قبال ظلم آنان است: أصبحت الاُمم تخاف ظلم رعاتها و أصبحت أخاف ظلم رعیّتی!

این است که به ما گفته‌اند، منتظر آن حضرت باشید و اگر بخواهید حضرت ظهور بکنند و عدل را گسترش بدهد و از عدل آن حضرت استفاده کنید، باید عدل طلب باشید و مطلوب‌تان، عدالت باشد و تشنة عدل باشید.

مطلب بعدی، این است که ((چه امّتی تشنة عدل است؟)).

خوب عنایت کنید تا بتوانید این مسئله را برهانی کنید.

ما، برای رهبرانمان، چون رهبر هستند، احترام می‌گذاریم؛ ولی یک دلیل و راه فلسفی و عقلی هم داریم که حیاتمان را مدیون آنان می‌دانیم. ما از مردن می‌ترسیم. مرگ چیز بسیار بدی است. چون کسی نیست که از مردن خوشش بیاید. کسانی که دست به انتحار می‌زنند، خیال می‌کنند با مردن نابود می‌شوند؛ در حالی که این جسم است که نابود می‌شود. بعد از خودکشی، تازه عذاب الهی شروع می‌شود. ما از مردن خیلی بدمان می‌آید. حکما می فرمودند اینکه شما از مردن بدتان می‌آید، چیز خوبی است؛ امّا بدان‌که اکنون مرده‌ای! خودت را زنده کن! مگر تو زنده‌ای؟ از این زندگی بترس که اکنون در آنی!

مرحوم مجلسی اول ـ رضوان الله تعالی علیه ـ با عظمت زیادی از حکیم سنایی نام می‌برد. علّت آن هم این است که این حکیم بزرگوار، سخنان نغزی دارد.

او می‌گوید: مگر شما الان زنده هستی؟ خوب، آدم مرده باید خودش را زنده کند و بعد، از مردن بترسد! از این زندگی بترس که اکنون در‌آنی!

خوب، چه کسی مرده است؟ کسی که امام زمان خودش را نشناسد! چه کسی امام زمان خودش را نمی‌شناسد؟ آن کسی که همین که دستش رسید، باند بازی می‌کند، دستش نرسید، دعای فرج می‌خواند. فرمود: ((از این زندگی بترس که اکنون در آنی.)) تو خیال کرده‌ای زنده‌ای! بله، نفس می‌کشی، امّا خیال می‌کنی زنده‌ای!

حالا ما این را تحلیل قرآنی بکنیم تا معلوم شود کدام ملّت زنده است و کدام ملّت زنده نیست. به این شرط که بدمان نیاید.

فرمود اگر کسی امام زمان خودش را نشناسد، مرده است: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیّة. چنین شخصی مرده است؛ آن هم به مرگ جاهلیّت و نه مرگ عادی!

در توزیع بیت‌المال چه اسراف و تبذیرها که نمی‌شود؛ خوب با اینکه شما طلبه هستید، شما هم دستتان برسد همین وضع را پیدا می‌کنید. شما در جمع بیت‌المال، توزیع بیت‌المال، به عنوان نیابت وجود مبارک حضرت ولی عصر، عدل را می‌بینید یا نمی‌بینید؟ این، معنای من لم یعرف امام زمانه است! این دیگر تعارف ندارد!

بیان نورانی حضرت امیر این است که اینان وقتی به مال حرام رسیدند، ((کطلح منضود و ظلّ ممدوداند)). اینان وقتی دستشان به بیت‌المال می‌رسد، ((طلح منضود و ظل ممدود و ماء مسکوب)) می‌شوند! هر کس دستش به هر چه رسید، می‌گوید: ((مال من است.))

از این زندگی بترس که اکنون در آنی!

حضرت فرمود: ((کسی که امامش را نشناسد، مرده است؛ آن هم مرگ جاهلیت.)) مرگ محصول زندگی است؛ یعنی کسی که هشتاد سال زندگی کرده، مثل یک درخت هشتاد ساله است. او عصارة درخت زندگی را در یک کاسه و در یک لیوان می‌ریزد و موقع مردن سر می‌کشد.

او می‌خواهد مرگ را بمیراند، نه مرگ او را بمیراند؛ چون ما مردن را می‌‌میرانیم نه اینکه مردن ما را بمیراند! نفرمود: کل نفس یذوقه الموت؛ فرمود: کل نفس ذائقة الموت. اگر آیه این بود که ((هر کسی را مرگ می‌چشد))، خوب، مرگ می‌شد ذائق و او می‌شد مذوق، او هضم می‌شد و رفع می‌شد؛ امّا فرمود: کل نفس ذائقة الموت ما می‌رویم که برای ابد زنده باشیم! ما که نمی‌میریم: إنّما تنتقلون من دارٍ إلی دار!

خوب، این کاسه‌ای که باید سربکشیم، محصول عمر ما است. این است که فشارِ جان دادن از اینجا شروع می‌شود و برای ما تلخ است!

اگر مرگ، مرگ جاهلیّت است، معلوم می‌شود این کاسه، عصارة جاهلیّت ماست. اگر موت، موت جاهلی است، برای این است که حیات، حیات جاهلی است؛ من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ لانّه کانت حیاته حیاةً جاهلیة. این حیات جاهلی، یک جا، در یک لیوان در آمده و او دارد داروی تلخ را می‌چشد و لذا مرگ برای او تلخ است.

شناخت وجود مبارک حضرت ولیّ‌عصر برای ما دارای اهمیّت حیاتی است. اهمیت حیاتی؛ یعنی واقعاً حیاتی است و تعارف هم ندارد. کسی که با امام زمان رابطه ندارد و او را نمی‌شناسد، مرده است و کسی که با او رابطه دارد، زنده است! منتهی قرآن کریم آن اصل علمی را جدا می‌کند، بعد می‌گوید به استناد آن اصل، این فروع بر آن مترتب است.

من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیّة یعنی چه؟ یعنی این شخص به حسب ظاهر زنده است. او اسم بی‌مسمّی است. چون عصارة انسانیّت هر کسی معرفت او است! معرفت او را وقتی از او بردارند، دیگر انسان حقیقی نیست.

اگر قرآن دربارة یک عده‌ای بیان می‌دارد: إن هم إلاّ کالانعام بل هم أضل سبیلاً نخواسته است آنان را تحقیر کند. قرآن که کتاب سبّ و لعن و فحش نیست؛ قرآن یک کتاب تحقیق است و نه تحقیر. می‌گوید اینها حیوان هستند یا حرف من را قبول کن؛ برای اینکه و من اصدق من الله قیلاً یا حرف خدا را قبول کنید که فرمود: من اصدق من الله قیلا و ان هم الاّ کالانعام بل هم اضل سبیلاً یا شاگردی امام باقر و امام سجاد را بکنید و مثل صحنه سرزمین عرفات که پرده از جلوی چشمشان برداشت و گفت: ببین، یا صبر کنید، ببینیم چه کسی به صورت انسان در می‌آید و چه کسی به صورت غیرانسان. این را هم مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع نقل می‌کند و هم جناب زمخشری در کشّاف، ذیل آیه فتحت السماء و تأتون افواجا، همچنین رسول گرامی ـ‌ علیه‌وعلی‌‌آله ‌آلاف‌التحیّة والثناء ـ فرمود: ((عده‌ای به صورت حیوان در می‌آیند)). قرآن می‌خواهد بگوید اگر چشم باز کنید، می‌بینید که حیوان هستند.

قرآن یک عدّه را مرده می‌داند. در سورة مبارک یس فرمود: ((انسان یا زنده است یا کافر. قرآن این را از صنعت اهتباک گفته است. صنعت اهتباک این است که انسان مثلاً چهار عنصر داشته باشد و یا طوری عالمانه حرف بزند که یکی را بگوید و مقابل آن را نگوید؛ چون طرف آن را می‌فهمد.

انسان یا زنده است یا مرده و زنده، یا مؤمن است یا کافر. این چهار گونه می‌شود. در سورة مبارک یس، این چهار گروه را ذکر نکره است، بلکه فرمود: لینذر من کان حیاً و یحق القول علی الکافرین. آدم،‌ یا زنده است یا کافر؛ یعنی ((مؤمن)) زنده است و کافر، مرده است. مقابل حیّ، مرده است و مقابل کافر، مؤمن است. در فرهنگ قرآن، کسی که کافر است، مرده است.

از اینجا که یک مقدار جلوتر برویم، می‌بینیم اینان تخلیة هویّتی شده‌اند، شست‌وشوی مغزی شده‌اند: به صورت فاستخف قومه فأطاعه. آنان، انسانیّت‌شان را از دست داده‌اند. به تعبیر قرآن کریم، دلشان تهی است؛ خالی است؛ چیزی در قلب‌شان نیست؛ چیزی در مغزشان نیست: أفئدتهم هواء.

وقتی دلشان خالی شد، طبق سرشماری قرآنی، اسم بی‌مسمّا می‌شوند. این آقا انسان است، امّا مسمّی ندارد.

انسانی که اسم بی‌مسمّا دارد، عقاید او این چنین است؛ اخلاقش این چنین است؛ حقوقش چنین است؛ قانونش چنین است.

می‌گوید اینها به دنبال اسم بی‌مسمّی راه افتاده‌اند. (ان هی الاّ اسماءهم سمّیتموها أنتم و آباؤکم ما انزل الله...)

با این مقدمات، لزوم شناخت وجود مبارک حضرت ولیّ عصر، مشخص شد. اگر جامعه‌ای که امام زمانش را نشناسد و با او رابطه نداشته باشد، ان هی الا اسماءهم سمیتموها! من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة. مرگ وقتی مرگ جاهلیت است که حیات،‌ حیات جاهلیت باشد. ما برای اینکه زندگی‌مان زندگی جاهلی نباشد، باید امام زمانمان را بشناسیم.

ابتدا خودمان باید زنده بشویم، سپس دیگران را زنده کنیم. کار شما این است. اگر کسی تشنة عدل نباشد ـ چون آن عنصر محوری امامت، عدل است ـ امام زمانش را نشناخته است.

قرآن علما را در کنار عدل خدا نام می‌برد. نمی‌گوید: ((چون خدا عالم است، علما هم چنینند))؛ بلکه فرمود: شهدالله أنه لا إله إلاّ هو والملائکة و أولی العلم قائماً بالقسط.

این ((قائماً بالقسط)) هم به ملائکه تَشَر می‌زند و هم به علما. فرمود من نام شما را همراه خودم آوردم تا شما عادل باشید؛ وگرنه، من خیلی‌ها را با مثال ذکر می‌کنم. می‌گویم: ((من باران فرستادم تا جو و گندم درست بشود و یک مقدار خودتان بخورید و یک مقدار به مرکوب‌تان بدهید)): متاعاً لکم و لانعامکم. آنها را که با خودم نام نمی‌برم. اینجا که شما را همراه خودم نام می‌برم، کار دارم. من قائم به قسط هستم و شما هم قائم به قسط باشید تا لاینال عهدی الظالمین شکل می‌گیرد.

ما علم را خیلی فراوان داریم. بله، این هم از لطایف سخنان جناب سنایی است؛ کسی بگوید من 10 سال، 20 سال، 30 سال، 40 سال، 50 سال زحمت کشیده‌ام، عالم شده‌ام. خوب، ما پیش خدا چه در دنیا و چه در برزخ و چه در قیامت، چه ببریم؟ بگوییم ما عالم هستیم. یک قطره علم دارید، آنجا که کوثر نامتناهی علم است. روی گَردآلود بر زی او (یعنی به طرف او) که در درگاه او آبروی خود بری، گر آبروی خود بری اگر بگوید: خدایا من آبرومندم، مرجع هستم، عالم هستم، اینها را آورده‌ام،‌ آبروی تو را می‌برند. آنجا اینها را که نمی‌خرند، اینها را چه کسی به تو داده است؟ می‌خواهی دعا کنی، اهل تهجّد باشی، بگویی خدایا من آمدم؛ با دست پر آمدم. دست پر من این است که دستم خالی است.

به قول حکیم سنایی:

  • روی گردآلود بر زی او که در درگاه او آبروی خود بری گر آبروی خود بری

  • آبروی خود بری گر آبروی خود بری آبروی خود بری گر آبروی خود بری

 

بگویی خدایا من این همه زحمت کشیده‌ام (پس زحمت من چه می‌شود؟) خوب، این همه را چه کسی به تو داده است؟ تو یک قطره آورده‌ای؟ تا در آنجا که کوثر نامتناهی علم است، حرفی برای گفتن داشته باشی؟ پس به ما اگر یک حرمتی دادند، اسم ما را کنار اسم ملائکه بردند، باید سپاسگزار باشیم.

نخستین وظیفة ما قیام به قسط است: شهدالله أنه لا اله الاّ هو و الملائکة و اولی العلم قائماً بالقسط از میان همة اسمای حسنای الهی، ((قیام به قسط در اینجا مطرح شده است. در چنین فضایی است که علما و ملائکه می‌توانند در کنار نام خدا، نام‌نویسی کنند وگرنه در مسائل مالی و اقتصادی و وجوه‌ شرعی و...، نام خیلی چیزها می‌آید.

آنجا که دیگر نام اسب و الاغ و اینها را نمی‌برند که آنجا که جای اسب است جای مالدار هم هست.

ما باید حواسمان جمع باشد. رسالت‌مان خیلی مهم است، کارمان خیلی مهم است. ما باید زنده شویم؛ زندة حقیقی و آب حیات داشته باشیم تا بعد جامعه را زنده کنیم.

این شدنی است؛ وگرنه وجود مبارک حضرت هم ظهور کند، تازه می‌شود مثل حضرت امیر. مگر کم جنگ بر آن حضرت تحمیل کردند؟ عدل‌خواهی یک چیز دیگر است؛ ما باید از ابتدا، عدالت‌خواهی را تمرین بکنیم. اگرچنین کنیم، جامعه هم از ما پیروی می‌کند؛ یعنی اگر ما را ببیند که جامعه ما و کسوت ما و سنّت ما و سیرت ما عدل است، چون او تشنة عدل شده، به دنبال عدالت می‌آید.

یکی از کارهای وجود مبارک حضرت ولی عصر، ارواحنافداه، این است که این جامعه را عاقل می‌کند. چه‌طور جامعه را عاقل می‌کند، خدا می‌داند. حضرت، مردم را تشنة عدل می‌کند. معجزه حضرت، در این نیست که عدالت را گسترش بدهد. این شدنی نیست. اگر مردم عاقل نباشند، عدل گسترده نخواهد شد. خوب، ائمه دیگر هم بودند، ولی کسانی هم‌چون طلحه و زبیر هم در کنارشان بودند. حضرت به‌گونه‌ای جامعه را به عنایت الهی احیا می‌کند که آنان تشنه عدل می‌شوند و عادل می‌گردند. حالا یا طبق آن احادیث نورانی، حضرت دست مبارک را روی سر مردم می‌گذارد و عقول‌شان را کامل می‌کند یا عنایت الهی شامل حال مردم می‌شود. ولی هرچه هست، بالاخره معجزه حضرت است. این معجزه حضرت است که اکثریت قاطع مردم، در حدّ شیخ انصاری می‌شوند.

آدم خضوع می‌کند در برابر عظمت شیخ انصاری! مرحوم شیخ انصاری می‌گفت: سهم من از بیت‌المال مشخص است. خوب، دیگر معجزه که نداشت. او عادل بود که می‌گفت: بیت‌المال، بیت‌المال است، سهم من هم مشخص است و سهم دیگران هم مشخّص است، امّا ما با بیت‌المال حیثیّت درست می‌کنیم؛ شأن درست می‌کنیم؛ برابر شأن خودمان از بیت‌المال می‌گیریم و شاید، دوباره برابر. آخر این شأن ما از کجا در آمد ما که قبلاً طلبه بودیم. با بیت‌المال ذی شأن شدیم و برای حفظ شأن، بیشتر می‌گیریم و...! یک دور منحوس پیش می‌آوریم؛ پس باید این پول را بگیریم و بالعکس. آنچه جامعه را اداره می‌کند، عدل است و نه علم. الان شما شاید بتوانید شیخ انصاری شوید، مردم از شما چقدر استفاده می‌کنند؟ اگر حوزه بود و شما تدریس کردید، از شما استفاده می‌شد؛ ولی جامعه چه‌قدر استفاده می‌کنند؟ حالا کسی بشود علامة طباطبایی، جامعه از علم او استفاده می‌کند؟ وجود مبارک حضرت امیر فرمود: ((إنّی بطرق السماء أعلم...))! چه‌قدر از او استفاده کردند؟ استفادة علمی، مربوط به خواص است. بله، خواص کمیل می‌خواهد، شاگردان مخصوص می‌خواهد. وگرنه چه کسی آمد به حضرت عرض کرد که طرق اسمای اعلم چیست؟ لوح چیست؟ کرسی چیست؟ و ...

مردم تشنة عدلند! آنچه مشکل مردم را حل می‌کند، عدل است. مردم از ما هم عدل می‌خواهند. یک عالم با فضل متوسط و یک تقوای صددرصد، شهری را می‌تواند اداره کند. مگر ما چه‌قدر سواد می‌خواهیم؟ مردم چه‌قدر از ما انتظار دارند؟ حالا بر فرض، خیلی هم با سواد، شما حساب حوزه و دانشگاه را جدا کنید از جامعه.

اینها حالا خواص هستند و به دنبال تحقیقات علمی هستند. جامعه تشنة عدل است. اینکه چگونه وجود مبارک حضرت، مردم را عاقل می‌کند که اکثریت قاطع مردم، تشنة عدل می‌شوند، حیرت‌آور است! هر وقت من دربارة این حدیث نورانی فکر می‌کنم، اصلاً حریم می‌گیرم! ابتدا این چنین نیست که ((یملأ الله به الارض قسطاً و عدلاً))، بلکه ابتدا ((وضع یدهُ علی رؤوس الأنام و أکمل عقولهم)) و ... است. بعد، جهان پر از عدل و داد می‌شود. آن وقت چنین جامعه‌ای زنده می‌شود. با زنده‌گان کار کردن، آسان است. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: ((مشکل من این است که بامرده‌گان روبه‌رو هستم. تا یک گوشه‌ای را جمع می‌کنم و رفو می‌کنم، جای دیگرش پاره می‌شود. من چند نفر را اینجا جمع می‌کنم که مثل لباس کهنه، چند جای آن رفو شده است و جای سالمی ندارند.

خود ما اوّلاً باید مزة عدل را بچشیم، آن گاه جامعه را تشنة عدل بکنیم. در آغاز، ممکن است یک چند روزی یا یک چند ماهی، سخت باشد، ولی بعداً به قدری شیرین می‌شود که انسان نمی‌تواند عادل نباشد. رسول گرامی ـ علیه‌و‌علی‌آله‌آلاف‌التحیّة‌والثناء ـ فرمود: ((شما نمی‌دانید این ظلم و گناه زباله است و بد بو.)) انسان، اکنون، مثل فرد سرماخورده است که بوها را نمی‌فهمد. انسان‌هایی که شامّة آنان به هر علّتی بسته است، و گرنه آن خوش‌بو نیست؛ ((تعطّروا بالاستغفار لو تفزعنّکم روائح الذنوب)). دیدید آدمها که شامّة آنها بسته است، از کنار سطل زباله هم که ردّ می‌شوند، بینی را نمی‌گیرند، از کنار یک لاشه و مردار هم که رد می‌شوند بینی را نمی‌گیرند.

ما باید شامّه‌تان را باز کنیم، آن وقت خواهیم فهمید که ظلم چه‌قدر بدبو است!

مرحوم صاحب وسائل ـ رضوان‌الله‌علیه ـ هم در مکاسب محرّمه این را نقل کرده و فرموده: ((ان الکسب الحرام یبین فی الذّریّه))؛ غذای حرام در ذریّه هم اثر می‌گذارد. بالاخره شیر می‌شود... نمی‌گذارد که شخص درست بفهمد که نماز می‌خواند؛ حضور قلب ندارد؛ می‌خواهد تا مطلب را تحقیق کند، چهار تا مغلطه به جای برهان می‌گذارد. اینها که تصادف نیست.

گاهی هم انسانی است عدالت دوست و عدل پرور. او منتظر ظهور است. او زنده است. زنده به دنبال آب حیات می‌گردد؛ چون می‌داند که حیاتش به همین وابسته است! ما با هوای صاف و شفاف زنده هستیم؛ لذا به هوای شفاف خیلی علاقه‌مندیم.

عدة زیادی ((من مات و لم یعرف...)) را احساس می‌کنند؛ بی‌تاب هستند از اینکه حضرت را نمی‌بینند؛ بی‌تاب هستند؛ جداً بی‌تاب هستند؛ برای اینکه حیاتشان را در این می‌بینند. این حرف‌ها، معاذالله، تعارف یا اغراق نیست! حقیقت است! فرد زنده، می‌گوید: ((من حیاتم، به اینجا وابسته است))؛ لذا مشتاق زیارت امام است و همیشه دعای عهد می‌خواند!

إنَّهم یرونه بعیدا و نراه قریباً، معنایش این نیست که تاریخ‌اش نزدیک است! مگر آنانکه گفتند: ((یرونه بعیداً))، دربارة تاریخ حرف می‌زدند؟ آنان می‌گفتند: ((مستبعَد است؛ یعنی بعید عن الامکان است و ما می‌گوییم: ((نه؛ قریب‌الامکان است و هیچ منع علمی ندارد)). در قرآن کریم که دارد: ذالک رجم بعید معنایش این نیست که قیامت می‌آید، ولی زمان‌اش طول می‌کشد؛ بلکه آنان می‌گویند، مستبعد الوقوع است، قرآن می‌گوید واقع می‌شود: انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً. البته پیش ما قریب‌الامکان است، نه بعیدالامکان. حالا کی؟ این را خدا می‌داند. این چنین نیست که حالا انسان اگر مرد، حضرت را نبیند؛

اگر کسی واقعاً علوی باشد، ولوی باشد، مهدوی باشد، همین که دارد می‌میرد، نخستین کسانی که به بالین او می‌آیند، وجود مبارک حضرت است.

مرحوم کلینی (رضوان‌الله‌علیه) نقل می‌کند که چهار بزرگوار به بالین محتضر مؤمن می‌آیند و هیچ لذّتی برای مؤمن، به اندازة لذت مردن نیست!

الان شرف ما در این است که بگذارند کربلا برویم و دستمان به ضریح حضرت برسد؛ ولی این کجا و آن کجا؟ تازه خیلی هم خوشحال هستیم آن ضریح کجا آن فلز کجا... .

اگر خود حضرت بیاید، به منزل ما چه می‌شود؟ مرحوم کلینی در فروع کافی در بحث ((جنایز)) در مبحث احتضار دارد. آنجا می‌گوید: وقتی مؤمن محتضر در آن حالت است، دیگر بستگان را نمی‌بیند، پرستاران را نمی‌بیند.

چشم او هم که باز باشد از شدت نوری که می‌تابد، کسی را از بچه‌ها و پرستارها نمی‌شناسد و نمی‌بیند. دفعتاً می‌بیند وضع اتاق عوض شد، 14 مهمان بزرگوار خودشان را معرفی می‌کنند.

آن‌که پیشاپیش همه است، وجود مبارک پیامبر ـ علیه‌و‌علی‌آله‌آلاف‌التحیّة‌و‌الثناء ـ است. آن‌که در کنار او است، علی‌بن‌ابیطالب است. در روایت دارد که این را برای همة مردم نقل نکنید. شاید آنها نتوانند آن را بررسی کنند؛ چون خیال می‌کند آنجا سخن از محرم و نامحرم است بعد می‌رسد به وجود مبارک حضرت ولی عصر، می‌آید سراغ ما. او کم ندارد، گم نمی‌کند. این می‌شود مهدویّت و عدل. تازه اینها در این عدل‌های عادی است.

عدل و ظلم، هر دو، مراتب دارند: ظلم اصغر و عدل اصغر؛ ظلم اوسط و عدل اوسط؛ ظلم اکبر و عدل اکبر؛ ما در جهاد اصغر، عدل اصغر می‌طلبیم. عدل اصغر، نجات از ظلم استکبار و صهیونیسم است. این جهاد اصغر و پیاده کردن عدل اصغر، وظیفة همة ما است.

از اینجا که بگذریم، یک عدل اوسط داریم در برابر ظلم اوسط. آن این است که آدم خوبی باشیم. آنجا که مسئله علم و جهل مطرح است، عدل و ظلم مطرح است، قسط و عدل مطرح است، رذیلت و فضیلت مطرح است، آدم خوب باشیم. حداکثر ترقی ما، رسیدن به همین جهاد اوسط است. گاهی هم ممکن است فردی به جهاد اکبر هم برسد. جهاد اکبر این نیست که آدم، آدم خوبی باشد، اخلاق خوب پیدا کند، چرا که این جهاد اوسط است. آدم خوب شدن، عادل شدن، با تقوا شدن، اهل فضیلت شدن، اینها جهاد اوسط است. تا آنجا که سخن از اخلاق است،‌ از این مرحله که بگذریم، جنگ میان قلب و عقل پیدا می‌شود. بحث شهود، اینجا مطرح می‌شود. جنگ میان حکیم و عارف پیدا می‌شد. آن یکی دلیل اقامه می‌کند که بهشت وجود دارد. جهنم وجود دارد. آن یکی می‌گوید این دلیل به کارتو می‌خورد؛ من هم می‌دانم بهشت موجود است،‌ جهنم موجود است؛ ولی می‌خواهم ببینم که جنگ بین قلب و عقل است. تا سخن از فهمیدن و تهذیب نفس است، تزکیه نفس است، اخلاق است، در مرحلة جهاد اوسط هستیم. از آنجا که سخن از شهود است و کار حارثة‌بن زید است و ((کانی أنتظر إلی عرش الرحمن بارزاً)) و دیدن وجود مبارک حضرت، آنجا جهاد اکبر است.

جهاد اکبر این است که ما هر وقت خواستیم، مثل علامة بحرالعلوم، خدمتش شرف‌یاب بشویم و حضرت را ببینیم. حضرت کجاست.

جهاد اکبر این نیست که آدم، آدم عادلی شود. آدم خوب در عالم زیاد است و رسیدن به آن، در حد جهاد اوسط است. جهاد اکبر این است که انسان به شهود برسد و هر وقت که خواست، ببیند! مثل آنچه که در شب عاشورا، وجود مبارک سیدالشهدا نصیب اصحاب خاص کرد و گفت: ((این شما و این هم بهشت!)) آنجا که سخن از شهود است، جهاد اکبر است. البته این راه باز است. عدل هم در جهاد اکبر در قبال ظلم اکبر است و جهاد اکبر.

عدل در جهاد اصغر در قبال ظلم اصغر است. عدل میانی در قبال ظلم میانی و اوسط است و جهاد اوسط. اینها همه مراحلی از عدل و ظلم و جهاد است.

وجود مبارک حضرت که می‌آید، برای همة این مراحل است. چون آن امامتی که قرآن مطرح می‌کند، امامتی نیست که در حکمت و کلام و فلسفه است. امامتی که در کتاب و حکمت و کلام و فلسفه است، همین امامت‌های تمدنی و سیاسی است. مردم قانون می‌خواهند، رهبر می‌خواهند، باید متمدن باشند، زندگی آنان اجتماعی است که البته همین برهان خوبی هم هست و تامّ هم هست. اما آن امامتی که قرآن مطرح می‌کند، جنّ و فرشته‌ها را هم در قلمرو امام عادل می‌داند. آنان هم نیازمند این مقوله هستند. آنان هم معلم می‌خواهند. این چنین نیست که وجود مبارک حضرت آدم، معلّم ملائکه بود و گذشت. بلکه امام برای هر عصری، معصوم هر عصری، (یا آدم انبئهم...) مطرح است.

نه تنها جنّ‌ها حضور او می‌آیند و ایمانشان را عرضه می‌کنند، ملائکه نیز از آنها کمک می‌گیرند.

مرحوم کلینی، رضوان‌الله‌تعالی‌علیه، نقل می‌کند که ((شما به سورة مبارک قدر، استدلال کنید.)). فرمود: از آنان سؤال کنید: آیا ((با رحلت رسول خدا، علیه‌و‌علی‌آله‌آلاف‌التحیّة‌والثناء، شب قدر تمام شد یا هست؟)). لابد می‌گویند: ((هست.)). از آنان سؤال کنید: اگر شب قدر هست، این ملائکه‌ای که اسرار الهی، مقدّرات الهی را می‌آورند که برگردانند یا می‌آورند که به کسی بدهند؟ اگر‌ می‌خواهند برگردانند، پس چرا می‌آیند؟ اگر تنزل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر، اگر مقدرات را می‌آورند، می‌آورند که همه را ببرند، خوب چرا می‌آورند یا می‌آورند به کسی بدهند)). آن کسی که میهمان‌دار ملائکه است و مقدّرات را از ملائکه می‌گیرد، کیست؟ امامتی که در قرآن مطرح است قلمروش بیش از چیزی است که در حکمت و کلام و فلسفه مطرح است. اینها معمولاً برای اینکه بشر مدنی بالطبع است، قانون می‌خواهد این درست است، اما ملائکه معلم می‌خواهند؛ ملائکه حافظ می‌خواهند؛ ملائکه مذکّر می‌طلبند؛ جنّی‌ها اینطورند.

وجود مبارک ولی‌ّ عصر این است! آن وقت این عدلی که آن حضرت دارد، برایاذ یخصمون فی الملاء الأعلی هم هست! اگر گفته شد مهدویت و عدل برقراری عدل در آن فصل الخصومتهای ملاء اعلاهم در برنامه‌های حضرت است، این است که ((بیمنه رزق الوراء))، حالا چه فرشتگان و چه جنیان و چه انسان‌ها. چنین نیست که آنان خصومت نداشته باشند، یا یخصمون فی الملاء الاعلأ خود به خود، فصل خصومت می‌شود، بلکه فصل خصومتشان به دست مبارک ولی‌عصر، أرواحنافداه، است.

این عصاره‌ای از مهدویّت و عدل است که امیدواریم همة ما مشمول عنایت آن حضرت باشیم و از عدل در حدّ وسعة هستی خودمان بهره ببریم.

من مجدداً مَقدم شما بزرگوارانی را که دربارة آن حضرت تلاش و کوشش می‌کنید، گرامی می‌دارم.

آن فصل‌نامة شما که پر برکت است، ان‌شاءالله پر برکت‌تر باشد. این رشتة تخصصی شما که نورانی است، ان‌شاءالله نورانی‌تر باشد. خدماتتان بیش از گذشته باشد و مقبول ذات اقدس اله باشد.

خدایا! امر فرج ولی‌ّات را تسریع بفرما! نظام اسلامی، مقام معظّم رهبری،‌ مراجع بزرگوار تقلید، حوزه‌های فقهی و فرهنگی و دانشگاهی و این عزیزانی که محقّقانه دربارة وجود مبارک ولیّ تو تلاش و کوشش کردند و می‌کنند، همه را در سایة ولیّ‌ات حفظ بفرما!

منبع:کتابخانه تبیان

سه شنبه بیست و دوم 5 1387
وقتى ابرهاى تیره، چهره خورشید را پوشانده و دشت و دَمَن از دست بوسىِ آفتاب محروم گردیده و سبزه و گل از دورى مِهر عالم تاب پژمرده است چاره چیست؟ زمانى که عصاره آفرینش و خلاصه خوبى‏ها و آیینه زیبایى‏ها رخ در نقاب غیبت کشیده و جهانیان از فیض حضور او بى نصیب مانده‏اند چه مى‏توان کرد؟

 گل‏هاى باغ چشم به راهند تا سایه باغبان مهربان را بر سر خود ببینند و از دستان پر مهر او آب حیات بنوشند و دل‏هاى مشتاق، بى تاب چشم‏هاى اویند تا عنایت شور آفرین او را لمس کنند و اینجاست که «انتظار» شکل مى‏گیرد. آرى، همه منتظرند تا او بیاید و سبزى و نشاط را به ارمغان آورد.

 به راستى «انتظار» چه زیبا و شیرین است اگر زیبایى آن در نظر آید و شیرینى آن در کام دل، چشیده شود.

 

حقیقت انتظار و جایگاه آن‏

 

 براى «انتظار» معانى گوناگونى گفته‏اند و لى با دقت و تأمّل در این کلمه مى‏توان به حقیقت معنى آن پى برد. انتظار، چشم به راه بودن است و این چشم به راهى به تناسب بستر و زمینه آن ارزش پیدا مى‏کند و آثار و پیامدهایى دارد. انتظار تنها یک حالت روحى و درونى نیست بلکه از درون به بیرون سرایت مى‏کند و حرکت و اقدام را مى‏آفریند. به همین دلیل است که در روایات، انتظار به عنوان یک عمل و بلکه بهترین اعمال، معرفى شده است. انتظار به «منتظر» شکل مى‏دهد و براى کارها و تلاش‏هاى او جهت خاصّى را ایجاد مى‏کند و آن جهت، راهى است که به تحقق آنچه به انتظار آنست، منتهى مى‏گردد.

 بنابراین «انتظار» با نشستن و دست روى دست گذاشتن، نمى‏سازد. انتظار با چشم به در دوختن و حسرت خوردن، تمام نمى‏شود؛ بلکه در حقیقت انتظار، حرکت و نشاط و شور آفرینى نهفته است.

 آنکه در انتظار مهمان عزیزى است، سر از پا نمى‏شناسد و در تلاش است تا خود و محیط اطراف خود را براى آمدن مهمان، آماده کند و موانع حضور او را بر طرف سازد.

 سخن درباره انتظار رویدادى بى نظیر است که در زیبایى و کمال، نهایت ندارد. انتظار روزگارى است که در سبزى و خرّمى در تمامى روزگاران گذشته مثالى نداشته است و جهان چنان دوران زیبایى را هرگز تجربه نکرده است. این همان انتظار حکومت جهانى امام مهدى‏علیه السلام است که در روایات، از آن به «انتظار فرج» یاد شده است و آن را از بهترین اعمال و عبادات، بلکه پشتوانه قبولى همه اعمال، شمرده  است.

 پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمود:

 بهترین اعمال امت من، انتظار فرج است.(1)

 امام صادق‏علیه السلام به یاران خود فرمود:

 آیا شما را از چیزى آگاه نکنم که خداوند بدون آن هیچ عملى را از بندگان نمى‏پذیرد؟ گفتند: بفرمایید. فرمود: گواهى به یگانگى خدا و نبوت پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله و اقرار به آنچه خدا امر فرموده و ولایت ما و بیزارى از دشمنان ما -  یعنى ما امامان بخصوص - و تسلیم شدن در برابر ایشان (=امامان) و پرهیزکارى و کوشش و خویشتن‏دارى و انتظار قائم‏علیه السلام.(2)

 بنابراین «انتظار فرج» انتظارى است که ویژگیهاى خاص و منحصر به فرد دارد که لازم است به خوبى دانسته شود تا رمز و راز آن همه فضیلت و آثار که براى آن خواهیم شمرد آشکار گردد.

 

ویژگى‏هاى انتظار مهدى‏علیه السلام‏

 

 گفتیم که «انتظار» امرى فطرى است و براى همگان درهر قوم و آیینى که باشند وجود دارد اما انتظارهاى معمولى که در جریان زندگى افراد و حتّى جامعه‏ها وجود دارد هر اندازه بزرگ و با اهمیت باشد در مقایسه با انتظار موعود جهانى، کوچک و بى مقدار است زیرا که انتظار ظهور او ویژگى‏هاى خاص خود را دارد:

 انتظار مهدى‏علیه السلام انتظارى است که از ابتداى عالم آغاز شده است یعنى از زمان‏هاى بسیار دور، انبیاء و اولیاء نوید ظهور او را داده‏اند و در زمان‏هاى نزدیک‏تر، همه امامان ما، آرزوى روزگار دولت او را داشته‏اند.

 امام صادق‏علیه السلام فرمود:

 اگر او را درک مى‏کردم، تمام عمر به او خدمت مى‏کردم.(3)

 انتظار مهدى‏علیه السلام، انتظار مصلح جهانى است. انتظار حکومت عدل جهانى است و انتظار تحقق همه خوبى‏ها است. در این انتظار، بشریت چشم به راه است تا آنچه را بر اساس فطرت پاک خدایى، در آرزوى آن بوده و هیچگاه به صورت کامل به آن دست نیافته است، ببیند و مهدى‏علیه السلام همان است که عدالت و معنویّت، برادرى و برابرى، عمران و آبادى زمین و امنیت و صلح و عصر شکوفایى عقل و دانش بشرى را براى انسان‏ها به ارمغان مى‏آورد و برچیدن بساط استعمار و بردگى انسان‏ها و نفى هر گونه ستم و ستمگرى و رهایى اجتماع از انواع فسادهاى اخلاقى، ره آورد حاکمیّت اوست.

 انتظار مهدى‏علیه السلام انتظارى است که تنها با فراهم شدن زمینه‏هاى شکوفایى آن، خواهد شکفت و آن زمانى است که همه انسان‏ها در طلب منجى و مصلح آخر الزمان باشند. او مى‏آید تا با همکارى و همیارى یارانش علیه بدى‏ها قیام کند نه اینکه تنها با معجزه کار جهان را سامان دهد.

 انتظار مهدى‏علیه السلام در منتظرانش شوق یارى و همراهى او را ایجاد مى‏کند و به انسان هویّت و حیات مى‏بخشد و او را از پوچى و بى هدفى نجات مى‏دهد.

 آنچه گفته شد بخشى از ویژگى‏هاى آن انتظارى است که به وسعت همه تاریخ است و ریشه در جان همه انسان‏ها دارد و هیچ انتظار دیگرى به خاک پاى این انتظار سترگ نمى‏ارزد. بنابراین جا دارد که ابعاد و آثار فراوانِ انتظار مهدى‏علیه السلام را بشناسیم و درباره وظایف منتظران ظهور او و پاداش بى نظیر آنها سخن بگوییم.

 

ابعاد انتظار

 

 انسان از زوایاى مختلف داراى ابعاد گوناگون است: از سویى از بُعد نظرى و عملى برخوردار است و از سوى دیگر داراى بُعد فردى و اجتماعى است و از زاویه‏اى دیگر در کنار بُعد جسمى، بُعد روحى و روانى دارد. بدون تردید در همه ابعاد یاد شده نیاز به چارچوبِ مشخصى است تا در قالب آن راه صحیح زندگى باز شود و مسیرهاى انحرافى به روى آدمى بسته گردد. و آن راهِ درست همان مسیر انتظار است.

 انتظار موعود جهانى در همه ابعاد زندگى منتظر تأثیر مى‏گذارد. در بعد فکرى و نظرى که زیر بناى اعمال و رفتار انسان است، باورهاى اساسى حیات آدمى را در حصار خود حفظ مى‏کند. به بیان دیگر انتظار صحیح مى‏طلبد که منتظر، بنیان‏هاى اعتقادى و فکرى خود را تقویت کند تا در دام مکتب‏هاى انحرافى گرفتار نشود و یا به خاطر طولانى شدن دوره غیبت امام عصرعلیه السلام به چاه یأس و ناامیدى سقوط نکند.

 امام باقرعلیه السلام فرمود:

 روزگارى بر مردم خواهد آمد که امام ایشان غایب خواهد شد پس خوشا به حال آنان که در آن زمان، بر امرِ (ولایت) ما ثابت و استوار بمانند.(4)

 یعنى در دوره غیبت که دشمنان با انواع شبهه‏ها مى‏کوشند تا اعتقادات درست شیعیان را از بین ببرند به برکت قرار گرفتن در سنگر انتظار مرزهاى عقیدتى حفظ مى‏شود.

 در بُعد عملى، انتظار به همه اعمال و رفتار انسان جهت مى‏دهد. منتظر باید در میدان عمل بکوشد تا زمینه‏هاى ظهور دولت حق فراهم گردد. بنابراین، منتظر در این بخش هم به ساختن خود و هم به سامان دادن جامعه همت مى‏گمارد. در بُعد فردى هم به حیات روحى و روانى خود و کسب فضیلت‏هاى اخلاقى روى مى‏آورد و هم به تقویتِ جنبه جسمى و بدنى مى‏پردازد تا نیرویى کار آمد براى جبهه نور باشد.

 امام صادق‏علیه السلام فرمود:

 ... کسى که دوست دارد از یاران قائم‏علیه السلام باشد پس منتظر باشد و در حال انتظار پرهیزگارى پیشه کند و به اخلاق نیکو آراسته گردد...(5)

 ویژگى «انتظار» آن است که آدمى را از محدوده خود فراتر مى‏برد و او را با تک تک افراد جامعه مرتبط مى‏سازد. یعنى انتظار نه تنها در زندگى فردى منتظر مؤثر است که در حوزه رابطه فرد با جامعه نیز طرح و برنامه دارد و او را به تأثیر گذارى مثبت در جامعه وا مى‏دارد و از آنجا که شرط ظهور دولت حق آمادگى جمعى است، هر کسى به اندازه توان خود براى اصلاح جامعه مى‏کوشد و در برابر ناهنجارى‏هاى اجتماعى ساکت و بى تفاوت نمى‏ماند، چرا که منتظر مصلح جهانى در اندیشه و عمل، مسیر صلاح و راستى را طى مى‏کند.

 کوتاه سخن اینکه «انتظار» جریان مبارکى است که در تمام مویرگهاى حیات فرد و اجتماع منتظر جارى است و در همه عرصه‏هاى زندگى، رنگ الهى به انسان و حیات او مى‏بخشد و چه رنگى از رنگ الهى بهتر و ماندگارتر؟!

 قرآن کریم مى‏فرماید:

 «... صِبْغَةَ اللّه وَ مَنْ اَحْسَن مِنَ اللَّه صِبْغَةً...»(6)

 رنگ الهى (بگیرید) و چه چیز از رنگ الهى داشتن نیکوتر است؟!

 با توجه به آنچه گذشت، وظایف منتظرانِ مصلح کلّ، چیزى جز همان «رنگ خدایى داشتن» نیست که به برکت انتظار در جاى جاى زندگى فردى و جمعى آنها جلوه‏گر مى‏شود. و با این نگاه، دیگر آن وظایف بر دوش ما - منتظران - سنگینى نخواهد داشت بلکه به عنوان جریان شیرینى که به همه زوایاى زندگى ما معنى و مفهومى زیبا بخشیده است، به حساب مى‏آید. به راستى اگر فرمانرواى ملک مهربانى و امیر کاروان مِهرورزى تو را به عنوان سربازى شایسته براى خیمه ایمان خواسته باشد و حضور تو را در سنگر حق، انتظار کشد، چگونه خواهى بود؟ آیا باید بر تو تکالیفى را تحمیل کنند که چنین و چنان باش و این کار و آن کار را انجام ده یا تو خود راه انتظار را شناخته‏اى و براى همان مقصدى که برگزیده‏اى گام خواهى زد؟!

 

وظایف منتظران‏

 

 در روایات و بیانات پیشوایان دین وظایف فراوانى براى منتظران ظهور بیان گردیده است که در اینجا مهمترین آنها را بیان مى‏کنیم.

 

شناخت امام‏

 

 پیمودن جاده انتظار بدون شناختن امامِ منتظَر ممکن نیست. استقامت و پایدارى در وادى انتظار وابسته به درک صحیح از پیشواى موعود است. بنابراین علاوه بر شناخت امام به اسم و نسب، لازم است نسبت به جایگاه امام و رتبه و مقام او نیز آگاهى کافى بدست آورد.

 ابونصر که از خدمتگذاران امام حسن عسکرى‏علیه السلام است، پیش از غیبت امام مهدى‏علیه السلام به حضور آن حضرت مى‏رسد. امام مهدى‏علیه السلام از او مى‏پرسد: آیا مرا مى‏شناسى؟ پاسخ مى‏دهد: آرى، شما سرور من و فرزند سرور من هستید! امام‏علیه السلام مى‏فرماید: مقصود من چنین شناختى نبود!؟ ابونصر مى‏گوید: (مقصود شما چیست) خودتان بفرمایید.

 امام‏علیه السلام مى‏فرماید:

 من آخرین جانشین پیامبر خدا هستم و خداوند به (برکت) من بلا را از خاندان و شیعیانم دور مى‏کند.(7)

 اگر معرفت امام براى منتظرِ حاصل شود، او از هم اکنون خود را در جبهه امام مى‏بیند و احساس مى‏کند که در خیمه امام و کنار او قرار گرفته است. بنابراین لحظه‏اى در تلاش براى تقویت جبهه امام خویش کوتاهى نمى‏کند.

 امام باقرعلیه السلام فرمود:

 ...مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لِاِمامِهِ لَمْ یَضُرُّهُ، تَقَدَّمَ هذَا الْاَمْرِ اَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لِاِمامِهِ کانَ کَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائمِ فِى فُسْطاطِهِ.(8)

 کسى که بمیرد در حالى که امام خود را شناخته باشد، جلو افتادن یا تأخیر امر (ظهور) به او زیان نمى‏رساند و کسى که بمیرد و حال آنکه امام خود را شناخته است مانند کسى است که در خیمه امام و همراه او بوده است.

 گفتنى است که این معرفت و شناخت چنان مهمّ است که در کلام معصومین‏علیهم السلام آمده است که براى بدست آوردن آن، لازم است از خداوند طلب یارى شود.

 امام صادق‏علیه السلام فرمود:

 ... در زمان غیبت طولانى امام مهدى‏علیه السلام باطل گرایان (در اعتقاد و دین خود) به شک و تردید گرفتار مى‏شوند. زراره، از یاران خاص امام گفت: اگر آن زمان را شاهد بودم چه عملى انجام دهم؟

 امام صادق‏علیه السلام فرمود:... این دعا را بخوان:

 اَللَّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللَّهُمَّ عَرِفْنى حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى‏.(9)

 آنچه تا کنون مطرح شد معرفت نسبت به جایگاه امام در مجموعه نظام هستى است(10). او حجّت پروردگار و جانشین به حق پیامبر و پیشواى همه مردم است که اطاعت از او بر همگان واجب است چرا که اطاعت از او همان اطاعت از خداست.

 یکى دیگر از ابعاد معرفت امام، شناختن سیره و صفات امام است(11) و این بُعد از شناخت، تأثیر عملى گسترده‏اى در رفتار و خُلق و خوىِ منتظر مى‏گذارد و بدیهى است که هر اندازه معرفت انسان به زوایاى گوناگون زندگى امام و حجت الهى بیشتر و عمیق‏تر باشد، آثار آن در بخش‏هاى گوناگون زندگىِ او بیشتر خواهد بود.

 

الگوپذیرى‏

 

 وقتى معرفت به امام و جلوه‏هاى زیباى رفتارى آن بزرگوار به دست آمد، سخن از پیروى و الگوگرفتن از آن مظهر کمالات به میان مى‏آید.

 پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمود:

 خوشاحال آنکه قائم خاندان مرا درک کند در حالى که پیش از دوران قیام، به او و امامان قبل از او اقتدا کرده و از دشمنان ایشان، اعلام بیزارى کرده باشد. آنان دوستان و همراهانِ من و گرامى‏ترینِ امت من، در نزد من هستند.(12)

 به راستى آن کس که در تقوا، عبادت، ساده زیستى، سخاوت، صبر و همه فضائل اخلاقى دنباله رو امام و مراد خویش است چه رتبه بلندى نزد آن رهبر الهى خواهد داشت و آنگاه که به حضور مقدسش بار یابد چه سربلند و سرافراز خواهد بود؟!

 آیا جز این است که منتظرى که در طلب زیباترین پدیده عالم است خود را به خوبى‏ها مى‏آراید و از زشتى‏ها و رذائل اخلاقى دورى مى‏کند و در مسیر انتظار همواره مراقب افکار و اعمال خویش است؟! و گرنه افتادن به دام بدیها رفته رفته فاصله او و معشوق خوبان را زیادتر خواهد کرد و این حقیقتى است که در بیان هشدار دهنده آن امام موعود آمده است:

 فَما یَحْبِسُنا عَنْهُم اِلاَّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمَّا نُکْرِهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم(13)

 هیچ چیز ما را از شیعیان جدا نکرده است مگر آنچه از کارهاى ایشان که به ما مى‏رسد. اعمالى که خوشایند ما نیست و از شیعیان انتظار نداریم!

 نهایت آرزوى منتظران آن است که در برپایى دولت مهدوى و حکومت عدل جهانى سهمى داشته باشند و افتخار یاورى و همراهى آخرین حجت حق را بدست آورند ولى مگر نیل به چنین سعادت بزرگى جز با خودسازى و آراستگى اخلاقى میسّر است؟!

 امام صادق‏علیه السلام فرمود:

 مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَکُونَ مِنْ اَصْحابِ القائمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَلْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَمَحاسِنِ الْاَخْلاقِ وَهُوَ مُنْتَظِر؛(14)

 هر کس دوست دارد از یاران حضرت قائم‏علیه السلام باشد باید منتظر باشد و در حال انتظار به پرهیزکارى و اخلاق نیکو رفتار نماید.

 و روشن است که در مسیر تحقق چنین خواسته‏اى هیچ الگو و نمونه‏اى برتر از آن امام بزرگوار که آینه تمام زیبایى‏هاست یافت نمى‏شود.

 

یادِ امام

 آنچه منتظران را در کسب معرفتِ امام و پیروى از آن بزرگوار یارى مى‏دهد و پایدارى در راه انتظار را به دنبال دارد؛ پیوستگى و ارتباط مداوم با آن طبیب جان‏ها است.

 به راستى وقتى آن امام مهربان امّت، همیشه و همه جا به حال شیعیان خود نظر دارد و لحظه‏اى آنها را از یاد نمى‏برد آیا رواست که دلدادگان روى او به دنیا و تعلّقات آن سرگرم شوند و از آن عزیز، غافل و بى‏خبر بمانند؟ یا راه و رسم دوستى و محبّت آن است که در همه حال او را بر خود و دیگران مقدم بدارند. وقتى بر سجاده دعا مى‏نشینند از او آغاز نمایند و براى سلامتى و فرج آن حضرت دعا کنند که آن بزرگوار خود فرمود:

 براى تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما در همان است.(15) و همواره باید زمزمه کنند:

 اَللَّهُمَّ کُنْ لِوَلیِّکَ الْحُجَّةِبْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى ابائهِ فِى‏ هذِهِ السَّاعَةِ وَ فى‏ کُلِّ ساعَةٍ وَلیّاً وَ حافِظاً وَ قائداً و ناصراً و دلیلاً وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.(16)

 خدایا براى ولىّ خود، حجةبن الحسن که درود تو بر او و خاندانش باد در این ساعت و در همه ساعات سرپرست و نگهبان و رهبر و یاور و راهنما و دیده بان باش تا [ آن زمان که ] او را در زمین خود با میل و رغبت جاى دهى و براى مدتى طولانى او را در زمین بهره‏مند سازى.

 منتظر حقیقى، در هنگام صدقه دادن، ابتدا سلامتى وجود شریف امام خود را در نظر مى‏گیرد و به هر بهانه دستِ توسّل به دامن پر مهر او مى‏زند و به اشتیاق ظهور مبارک او و دیدن جمال بى مثالش ناله سر مى‏دهد.

 عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ اَرَى الخَلْقَ وَلاتُرى‏.(17)

 سخت است بر من که همه را ببینم و تو دیده نشوى!!

 رهرو راه انتظار در مجالسى که به نام آن محبوب دل‏ها تشکیل مى‏شود حضور مى‏یابد تا ریشه‏هاى محبت او را در دل خود محکم‏تر کند و به مکان‏هایى مانند مسجد سهله و مسجد جمکران و سرداب مقدّس که منسوب به امام عصرعلیه السلام است رفت و آمد مى‏کند.

 و از زیباترین جلوه‏هاى یاد امام مهدى‏علیه السلام در زندگى منتظران ظهورش آن است که هر روز با او تجدید عهد کرده و پیمان وفادارى ببندند و استوارى خود را بر آن عهد اعلام کنند.

 در فرازى از دعاى عهد چنین مى‏خوانیم:

 اَللَّهُمَّ اِنّى‏ اُجَدِّدُ لَهُ فى‏ صَبیحَةِ یَومى‏ هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَیَّامى‏ عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فى‏ عُنُقى‏ لااَحُولَ عَنها وَلااَزوُلَ اَبَداً اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى‏ مِنْ اَنْصارِهِ وَاَعْوانِهِ وَالذَّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ اِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِه والمُمْتَثِلینَ لِاَوامِرِه وَالمُحامینَ عَنْه وَالسّابِقینَ اِلى اِرادَتِهِ وَالمُسْتَشهِدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.(18)

 بار خدایا من در بامداد این روز و تمام دوران زندگیم، عهد و پیمان و بیعتى را که از آن حضرت بر گردن دارم با او تجدید مى‏کنم، که هرگز از آن عهد و بیعت برنگردم و بر آن پایدار بمانم. بار خدایا مرا از یاران و کمک کاران آن حضرت و مدافعان از حریم مقدس او و شتاب کنندگان به سوى او براى انجام خواسته‏هایش و اطاعت کنندگان از دستوراتش و حمایت کنندگان از وجود شریفش و سبقت جویان به سوى خواسته‏اش و شهیدان در رکاب حضرتش قرار ده.

 اگر کسى پیوسته این عهد را بخواند و از عمق جان به مضامین آن پاى بند باشد هرگز به سستى گرفتار نمى‏شود و در تحقق آرمان‏هاى امام خود و زمینه سازى براى ظهور آن بزرگوار لحظه‏اى از پاى نمى‏نشیند. و به راستى که شایسته حضور در میدان یارى آن ذخیره الهى خواهد بود.

 امام صادق‏علیه السلام فرمود:

 هر کس چهل بامداد خدا را با این عهد بخواند از یاوران قائم ما خواهد بود. و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خداوند او را از قبرش بیرون آورد [ و قائم‏علیه السلام را یارى دهد ]... .

 

وحدت و همدلى‏

 

 از وظایف تک تک افراد قبیله انتظار که بگذریم، جمعیت منتظران نیز باید طرح و برنامه‏اى داشته باشند که در راستاى اهداف امام و حجت الهى باشد. به بیان دیگر اجتماع منتظر لازم است که تلاش و حرکت خود را در مسیر رضایت رهبر موعود قرار دهد.

 بنابراین جامعه منتظر بر آن است که عهد و پیمان خود با امام را به انجام رساند تا زمینه مناسب براى ظهور دولت مهدوى فراهم شود.

 امام عصرعلیه السلام در یکى از بیانات خود به چنین جمعیتى اینگونه بشارت داده است:

 اگر شیعیان ما - که خداوند آنان را در راه اطاعتش یارى دهد - در وفاى پیمانى که از ایشان گرفته شده، یکدل و مصمم باشند؛ البتّه نعمت دیدار، از آنان به تأخیر نمى‏افتد و سعادت ملاقات ما براى آنها با معرفت کامل و راستین نسبت به ما، تعجیل مى‏گردد.(19)

 و آن عهد و پیمان همان است که در کتاب خدا و سخنان نمایندگان خدا آمده است که مهمترین آنها را بیان مى‏کنیم:

 1- تلاش در جهت پیروى از امامان و دوستى با دوستان ائمه و بیزارى جستن از دشمنان آنها.

 امام باقرعلیه السلام از پیامبر خداصلى الله علیه وآله روایت کرده که فرمود:

 خوشا حال آنکه قائم خاندان مرا درک کند در حالى که پیش از قیام، از او پیروى کرده باشند. با دوستان او دوستى و با دشمنان او دشمنى نموده باشد. آنها رفیقان من و اهل دوستى و محبت من و گرامى‏ترین امت من نزد من در روز قیامت هستند!!(20)

 2- جمعیت منتظران در مقابل بدعت‏ها و انحراف‏ها در دین و رواج منکرات و زشتى‏ها در سطح جامعه بى تفاوت نیستند و نیز در برابر فراموش شدن سنّت‏هاى نیکو و ارزش‏هاى اخلاقى از خود واکنش نشان مى‏دهند.

 از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود:

 البتّه در پایان این امت (دوره‏ى آخر الزّمان) گروهى خواهند بود که پاداش آنها همانند اجر امت اول اسلامى خواهد بود. آنها امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند و با اهل فتنه (و فساد) مى‏جنگند.(21)

 3- جامعه منتظر در برخورد با دیگران وظیفه دارد که تعاون و همکارى را سر فصل برنامه‏هاى خود قرار دهد. و افراد این جامعه به دور از تنگ نظرى و خود محورى، پیوسته حال فقراء و نیازمندان جامعه را پى‏گیرى مى‏کنند و از آنان بى خبر نمى‏مانند.

 گروهى از شیعیان از امام باقرعلیه السلام درخواست نصیحت کردند؛ حضرت فرمود:

 از میان شما آنکه نیرومند است، ضعیف را یارى کند و آنکه بى‏نیاز است با نیازمندتان مهربانى ورزد و هر یک از شما نسبت به دیگرى خیرخواهى کند.(22)

 گفتنى است که دائره این همکارى و همیارى محدود به محیطى که در آن زندگى مى‏کنند نیست بلکه خیر و نیکى منتظران به محیطهاى دورتر و نیازمندان شهرهاى دیگر نیز مى‏رسد زیرا که در پرتو روح انتظار هیچ جدایى و دوگانگى بین افراد احساس نمى‏شود.

 4- افرادى که عضو جامعه منتظر هستند مى‏باید جامعه را رنگ و بوى مهدوى بخشید و نام و یاد امام را در همه عرصه‏ها بلند کنند و گفتار و کردار امام را به عنوان سرآمد همه سخنان و شیوه‏ها به نمایش عمومى بگذارند و در این راه با همه وجود بکوشند که بدون تردید مورد عنایت و لطف ویژه امامان خواهند بود.

 عبدالحمید واسطى از یاران امام باقرعلیه السلام به آن حضرت مى‏گوید:

 ما در انتظار امر فرج همه زندگى خود را وقف کردیم به گونه‏اى که براى بعضى از ما مشکلاتى را به همراه داشته است!

 امام در پاسخ او مى‏فرماید:

 اى عبدالحمید، آیا گمان مى‏کنى که خداوند راه رهایى (از مشکلات) را براى آن بنده‏اى که خود را وقف خداوند کرده باشد قرار نداده است؟! آرى به خدا قسم خداوند براى او راه چاره‏اى قرار خواهد داد. خداوند رحمت کند بنده‏اى را که امر (ولایت) ما را زنده دارد!(23)

 سخن آخر اینکه جامعه منتظر باید بکوشند که در همه ابعاد زندگى اجتماعى، الگوى سایر اجتماعات باشند و همه زمینه‏هاى لازم براى ظهور منجى موعود را فراهم کنند.

 

آثار انتظار

 

 بعضى گمان کرده‏اند که انتظار مصلح جهانى، افراد را در حالت سکون و بى تفاوتى قرار مى‏دهد و آنها که منتظرند تا اصلاحگرى جهانى قیام کند و فساد و تباهى را بردارد، خود در مقابل بدیها و پلیدى‏ها واکنشى نخواهند داشت بلکه ساکت و بى تفاوت، دست روى دست خواهند گذاشت و تماشاگر جنایت‏ها خواهند بود!!

 ولى این نگاه، یک نگاه سطحى و به دور از اندیشه و دقت است. زیرا با توجه به آنچه در حقیقت انتظار امام موعود و ویژگى‏هاى آن و نیز ابعاد انتظار و ویژگى‏هاى منتظران مطرح شد، روشن است که روحیه انتظار، آن هم با ویژگى‏هاى منحصر به فرد و جایگاه بى نظیر امام مهدى‏علیه السلام نه تنها سکون و سردى را به دنبال ندارد بلکه بهترین عامل حرکت و پویایى است.

 انتظار، در منتظر غوغایى مبارک و حرکتى هدف دار پدید مى‏آورد و هر چه منتظر، به حقیقت انتظار، نزدیک‏تر شود سرعت حرکت او به سوى مقصد بیشتر خواهد شد. در پرتو انتظار، آدمى از خود محورى رهایى مى‏یابد و خود را جزئى از جامعه اسلامى مى‏بیند؛ بنابراین مى‏کوشد تا جامعه را در حد توان خود به صلاح و درستى نزدیک کند و وقتى جامعه‏اى از عناصرى این چنین با هویّت تشکیل یابد، اجتماعى در جهت ترویج فضیلت‏ها پدید مى‏آید و حرکت عمومى به سوى اقامه خوبى‏ها، شکل مى‏گیرد و در چنین محیطى که محیط صلاح و سازندگى و فضاى امیدبخشى و نشاط و عرصه تلاش و همیارى و همکارى است، زمینه رشد باورهاى دینى و بینش عمیق مهدوى در افراد جامعه پدید مى‏آید و منتظران، که به برکت انتظار، در فساد محیط حل نشده‏اند بلکه هویت دینى و مرزهاى اعتقادى خود را حفظ کرده‏اند، در برابر سختى‏ها و مشکلات دوران انتظار بردبارى مى‏کنند و به امید تحقق وعده حتمى الهى بلاها را به جان مى‏خرند و لحظه‏اى گرفتار سستى و یا ناامیدى نمى‏شوند.

 راستى کدام مکتب و مذهبى را مى‏شناسید که براى پیروان خود چنین مسیر روشنى را ترسیم کرده باشد؟! مسیرى که با انگیزه‏اى الهى پیموده مى‏شود و در نهایت پاداشى بس بزرگ را به ارمغان مى‏آورد.

 

پاداش منتظران‏

 

 خوشاحال آنانکه چشم به راه خوبى‏ها نشسته‏اند! چه بزرگ است پاداش آنان که به انتظار موعود جهانى روزگار مى‏گذرانند و چه شکوهمند است رتبه و مقام آنان که منتظر حقیقى قائم آل محمّدصلى الله علیه وآله هستند!

 بجاست که در بخش پایانى از فصل انتظار، از فضیلت و رتبه بى‏نظیر جرعه نوشان جام انتظار سخن بگوییم و نمونه‏هایى از کلمات پیشوایان دین را بیاوریم.

 امام صادق‏علیه السلام فرمود:

 خوشا به حال شیعیان قائم ما (اهل بیت)، آنها که در دوران غیبت او، ظهورش را انتظار دارند و در ایام ظهورش سر به فرمان او مى‏آورند. آنها دوستان خدایند که هیچ ترس و اندوهى براى ایشان نخواهد بود.(24)

 و چه افتخارى از این برتر که مدال دوستى پروردگار را بر سینه دارند. و چرا باید گرفتار غم و اندوه شوند و حال آنکه زندگى و مرگ آنها ارزشى گران پیدا کرده است.

 امام سجادعلیه السلام فرمود:

 کسى که در زمان غیبت قائم ما بر ولایت ما استوار باشد خداوند پاداش هزار شهید از شهداى جنگ بدر و احد را به او خواهد داد.(25)

 آرى آنان که در دوران غیبت بر ولایت امام زمان خود باقى بمانند و عهد و پیمان خود با آن بزرگوار را استوار دارند مانند رزمندگانى هستند که در رکاب پیامبر به نبرد با دشمنان خدا پرداخته و در آن صحنه به خون خود غلطیده‏اند!

 منتظرانى که جان بر کف به انتظار یارى فرزند رسول خداصلى الله علیه وآله ایستاده‏اند از هم اکنون در خیمه جنگ و در کنار امیر جبهه حق هستند.

 امام صادق‏علیه السلام فرمود:

 اگر کسى از شما (شیعیان) بمیرد در حالى که منتظر امر (فرجِ امام مهدى‏علیه السلام) باشد همانند کسى است که در کنار قائم‏علیه السلام و در خیمه‏اش بوده است! سپس اندکى درنگ کرد و فرمود: نه بلکه مانند کسى است که در کنار حضرت جنگیده و شمشیر زده است! سپس فرمود: نه به خدا قسم؛ بلکه مثل کسى است که در کنار رسول  خداصلى الله علیه وآله به شهادت رسیده باشد.(26)

 این گروه همان جماعتى هستند که قرن‏ها پیش، پیامبر بزرگ خدا آنها را برادران و رفقاء خود خوانده است و دوستى و مودّت قلبى خود را نسبت به ایشان اعلام کرده است.

 امام باقرعلیه السلام فرمود:

 روزى پیامبر در حضور گروهى از اصحاب خود فرمود: خدایا برادران مرا به من نشان ده! و این جمله را دو بار فرمود: اصحاب حضرت گفتند: اى رسول خدا آیا ما برادران تو نیستیم؟!

 فرمود: خیر، شما اصحاب من هستید و برادران من قومى هستند در آخرالزمان؛ که به من ایمان مى‏آورند و حال آنکه هرگز مرا ندیده‏اند! خداوند آنها را به اسم خود و پدرانشان به من معرفى کرده است... استوارى هر یک از ایشان در دین خود از کندن خارهاى گون در شب تاریک و به دست گرفتن آتش گداخته، سخت‏تر است. آنها مشعل‏هاى هدایت هستند که خداوند آنها را از فتنه‏هاى تیره و تار نجات مى‏بخشد.(27)

 و پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله فرمود:

 خوشا حال کسى که قائم اهل بیت مرا درک کند و حال آنکه پیش از قیامش به او اقتدا کرده باشد. با دوستان او دوستى و از دشمنان او بیزارى جسته باشد و امامان پیش از او را نیز دوست داشته باشد. آنها رفقاى من و صاحبان دوستى و مودت من و گرامى‏ترین امت من نزد من هستند.(28)

 و اینان که به چنین مقام و رتبه‏اى نزد پیامبر دست یافته‏اند به شرف خطاب حضرت دوست مشرف مى‏شوند! آن هم ندایى که مملوّ از محبّت و عشق است و حکایت از نهایت تقرّب و نزدیکى آنها به محضر حضرت حق دارد.

 امام باقرعلیه السلام فرمود:

 روزگارى بر مردم مى‏آید که امامشان غایب خواهد بود پس خوشا حال آنان که در آن زمان بر امر (ولایت) ما استوار بمانند. به راستى که کمترین پاداش آنها این است که حضرت پروردگار آنها را ندا مى‏دهد که: اى بندگان من، به سرّ من (و امام غایب) ایمان آوردید و او را تصدیق کردید پس شما را بشارت باد به پاداش نیکوى من، شما به حقیقت بندگان من هستید. اعمال شما را مى‏پذیرم و از خطاهاى شما مى‏گذرم و به (برکت) شما باران را بر بندگانم نازل مى‏کنم و بلا را از ایشان مى‏گردانم و اگر شما (در میان مردم) نبودید حتماً عذاب خود را [بر مردم گنهکار] مى‏فرستادم.(29)

 ولى به راستى چه چیز منتظران را آرام مى‏کند و انتظار آنها را پایان مى‏دهد؟ چه چیز روشنى چشم ایشان است و دل بى قرار آنها را قرار و آرام مى‏بخشد؟ آیا آنان که عمرى به جادّه انتظار چشم دوخته‏اند و در همین مسیر با همه سختى‏هایش راه پیموده‏اند تا به دشت سر سبز موعود منتظر پاى گذارند به پاداشى کمتر از هم‏نشینى با محبوب و معشوق خود راضى مى‏شوند؟! و چه فرجامى از این زیباتر و چه لحظه‏اى از این باشکوه‏تر!

 امام کاظم‏علیه السلام فرمود:

 خوشا حال شیعیان ما، آنان که در زمان غیبت قائم ما به ریسمان دوستى ما، چنگ زنند و بر دوستى، و بیزارى از دشمنانمان استوار بمانند. آنها از ما هستند و ما از آنها. آنها به پیشوایى ما راضى شدند (و امامت ما را پذیرفتند) و ما نیز به شیعه بودن آنها راضى و خشنود شدیم. خوشا حال ایشان!! به خدا قسم اینان در قیامت با ما و در رتبه و درجه ما خواهند بود.(30)

1) بحارالانوار، ج 52، ص 122.

2) غیبت‏نعمانى، باب 11، ح 16، ص 207.

3) همان، باب 13، ح 46، ص 252.

4) کمال‏الدین، ج 1، ح 15، ص 602.

5) غیبت‏نعمانى، باب 11، ح 16، ص 200.

6) سوره بقره، آیه 138.

7) کمال‏الدین، ج 2، ب 43، ح 12، ص 171.

8) اصول کافى 1 / باب 84، ح 5، ص 433.

9) غیبت نعمانى، باب 10، فصل 3، ح 6، ص 170.

10) درباره این موضوع در فصل اول کتاب، مباحثى بیان گردید.

11) درباره سیره و صفات امام مهدى‏7 در فصل آینده سخن خواهیم گفت.

12) کمال‏الدین، ج 1، باب 25، ح 3، ص 535.

13) بحارالانوار، ج 53، ص 177.

14) غیبت نعمانى، باب 11، ح 16، ص 207.

15) کمال‏الدین، ج 2، باب 45، ح 4، ص 237.

16) مفاتیح‏الجنان، اعمال شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان.

17) مفاتیح الجنان، دعاى نُدبه.

18) همان، دعاى عهد.

19) احتجاج، ج 2، ش 360، ص 600.

20) کمال‏الدین، ج 1، باب 25، ح 2، ص 535.

21) دلائل‏النبوة، ج 6، ص 513.

22) بحارالانوار، ج 52، باب 22، ح 5، ص 123.

23) همان، ح 16، ص 126.

24) کمال‏الدین، ج 2، باب 33، ح 54، ص 39.

25) همان، باب 31، ح 6، ص 592.

26) بحارالانوار، ج 52، ص 126.

27) همان، ص 123.

28) کمال‏الدین، ج 1، باب 25، ح 2، ص 535.

29) همان، باب 32، ح 15، ص 602.

30) کمال‏الدین، ج 2، باب 34، ح 5، ص 43.

منبع:کتابخانه تبیان

دوشنبه بیست و یکم 5 1387
X